حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!
سه نفر مي خواستند چاي ليپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه مي داره و ليپتون را تو فنجان تكان مي ده، دومی ليپتون را نگه مي داره و فنجان را تكان مي ده، سومی ليپتون را به دور فنجان مي ماله!
مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست!ا
حمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!
به ترکه ميگن سفر حج چطور بود ميگه خيابونا تميز ، برجاش بلند ، ماشينا آخرين مدل. البته يه جاي زيارتي هم داشت که شلوغ بود نرفتم.
غضنفر با ذوق به دوستش ميگه : بالاخره بعد از 2 سال اين پازل رو حلش کردم! دوستش ميگه 2 سال زياد نيست؟ لره ميگه: نه بابا رو جعبش نوشته 7 تا 10 سال !
به غضنفر ميگن سفر حج چطور بود ؟ ميگه خيلي سنگ به سر و صورتم خورد ولي بالاخره بوسيدمش!
غضنفر دكمه اي پيدا كرد و برد پيش خياط. - آقا ميخوام براي اين دكمه يك كت بدوزيد!!!
دوتا غضنفر تصميم ميگيرن فارسي صحبت كنن اولي ميگه پاشو دومي نميپاشم اولي جواب ميده نگو نميپاشم بگو پاشيده نمي شوم.تركه ادعای پیغمبری میكنه . بهش میگن خوب كتابت كو ؟ میگه ، فعلا جزوه میگم بنویسید تا بعد ...!!!ارو تلويزيون رو روشن ميكنه كانال 1: قرآن. كانال 2: قرآن. كانال 3:قرآن. كانال 4: قرآن. كانال 5: قرآن. پا ميشه تلويزيون رو ميبوسه ميذاره رو طاقچه!
نظرات شما عزیزان: