فری خوشحال تو موزه لوور فرانسه خسته می شه یه صندلی خالی می بینه میره می شینه.
مامور موزه با سرعت به طرفش میاد و بهش می گه: آقا پاشو این صندلی ناپلئونه!
می گه: خوب بابا! هر وقت اومد بلند می شم
دعای شب یک کودک : خدایا! خودت میدونی آب کم خوردم ، جیش هم کردم ، پس کمکم کن صبح کتک نخورم (آمیین)
حیف نون می ره بنگاه، می گن یه خونه داریم کنار راه آهنه. سر و صدا زیاده ولی بعد از یک هفته عادی می شه.
حیف نون می گه: اشکالی نداره، این یک هفته رو می رم پیش داداشم
آمریکایی یه چیزی تولید میکنه شعارش اینه هرگز نباید خراب بشه !!!
اروپایی میگه چند سال کار کنه ولی تو این چند سال درست کار کنه !!!!!!
ایرانی میگه فقط همون لحظه که مشتری میخره خراب نشه ،بعدش رو بیخیال !!!!!!!!
چینی میگه کارم نکرد ،نکرد!! ایرانی میخره !!عجب تولید کننده هایی داریم
یه روز یه دختر کوچکی در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزی می کرد نگاه میکرد. ناگهان متوجه چند تار موی سفید در بین موهای مادرش شد.
از مادرش پرسید : مامان چرا بعضی از تارهای موهای شما سفیده؟ مادرش جواب میده : وقتی تو یه کار بدی انجام میدی یکی از تارای موی من سفید میشه!
دختر کوچولو کمی فکر کرد و گفت: حالا فهمیدم چرا همه موهای مامان بزرگ سفیده!!
به غضنفر میگن تو طرفدار کدوم تیم فوتبال هستی؟
میگه قربون جدش برم آسد میلان!!
یه خانواده از یکی از دهات دور واسه زندگی میان تهران به بچهشون میگن، خونه هر کی در زدی نگو مویوم بگو منم.
بچهه میگه اگه بوگوم منم اونا از کجا بفهمن که مویوم.
یه بچهه رو به زور بابا و مامانش وادار به نماز خوندن می کنن ...
بعد می بینن نشسته داره همین جوری دعا می کنه ...
میرن گوش میدن می بینن میگه: خدایا اینا من رو بزور وادار کردن نماز بخونم، تو خودت قبول نکن!!!
غضنفر میره بالای پل عابر پیاده داد می زنه حالا من خر،من نفهم، آخه شما اینجا رودخانه می بینید که اومدین روش پل زدین
يه روز اینشتین و نیوتن داشتن با هم قایم موشک بازی می کردن. انيشتن چشم مي ذاره و نيوتن ميره پشت سر انيشتن يه مربع به ضلع يک متر مي کشه و توي اون مربع مي ايسته!
وقتي شمارش انيشتن تموم ميشه بر مي گرده و نيوتن رو مي بينه! ميگه: نيوتن! سوک سوک!
نيوتن ميگه: من نيوتن نيستم! الان ثابت مي کنم: مساحت اين مربع 1 متر در 1 متر ميشه 1 متر مربع و من هم که روي اين مربع ايستادم!
بنابراين نيوتن بر متر مربع ميشه پاسکال
غضنفر تا ده سال براي مادرش عزاداري مي كرد . بهش میگن : آخه چقدر گريه مي كني ده سال گذشته . میگه : آخه هر وقت يادم ميفته كه موقع خاكسپاريش چه دست و پايي ميزد جيگرم آتيش مي گيره
غضنفر ميره تو صف نون وايي، شاطره ميگه: نون تا اينجا بيشتر نميرسه، بقيه برن.
غضنفر ميگه: ببخشيد ميشه جمعتر وايسين نون به ما هم برسه
غضنفر مداح بوده ، بهش ﻣﻴﮕﻦ ﺑﺮﻭ ﻣﺤﻠﻪ ﺳﻨﻰﻫﺎ ﻣﺪﺍﺣﻰ ﻛﻦ ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻳﺰﻳﺪ ﻭ ﻣﻌﺎﻭﻳﻪ ﻭ ﻋﻤﺮ ﻭ ﻋﺜﻤﺎﻥ ﺣﺮﻓﻰ ﻧﺰﻥ ، ﻣﻴﮕﻪ ﭘﺲ ﺑﺮﻡ ﭼﻰ ﺑﮕﻢ ، ﺑﮕﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻴﻦ ﺑﺎ ﻣﻮﺗﻮﺭ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﻛﺮﺩﻩ !
غضنفر داشت آب جوش ميريخته توي باغچه!
بهش ميگن: چرا آب جوش ميريزی تو باغچه؟؟
ميگه: آخه چاي كاشتم.
نظرات شما عزیزان: